«اربعین»
از حرم تا حرم مسیر بهشت
دل دیوانه هم اسیر بهشت
اولین شب نجف حرم غوغا
باب قبله و مسجدالخضراء
رو به ایوان طلا گره خورده
دل که باران گریه آورده
یک شب و تا سحر مقیم حرم
در به در سائل قدیم حرم
با اجازه ز محضر مولا
میدهم دل به جاده و صحرا
با خودم یک شهید آوردم
لشکری از امید اوردم
هر قدم آه یاد ما مانده
پدر و مادران جامانده
در مسیرت بهشت میبینم
بهترین سرنوشت میبینم
کودکانی که از اهالی تو
پی زایر روان حوالی تو
جاده و خلوت و سکوت سحر
عاشقان تو در مسیر سفر
کوله باری همه پر از احساس
در مسیری که پر شده از یاس
موکب و چایی عراقیها
عاشقانهترین اقاقیها
زیر پای مسافران بهشت
سرزمین ستارگان بهشت
نوحه و وا حسین و وا اُمّا
میرساند مرا به سمت شما
روز و شب آه در طریق الی
کربلا کربلا و کرب و بلا
چشم نالایقم و قاب حرم
نکند باز هم خراب شوم
گریه گریه مدام چون باران
السلام علیک یا عطشان
یک خیابان که منتهی به شماست
خیر دنیا و آخرت آنجاست
✍️به قلم: سمیه زارع
حوزه علمیه شهر مرودشت
-----------------------------------------------------------------
دوباره روضه میگیرم برایت
من این حال بکا را دوست دارم
نفس گیر است دوری از هوایت
نسیم کربلا را دوست دارم
چه تعبیر عجیبی دارد این عشق
خودم جاماندم و دل را خریدی
سرم را روی تربت میگذارم
صدای گریههایم را شنیدی
ميان روضهها حس حضورت
مرا تا اوج گریه میکشاند
تصور میکنم رو به ضریحم
نگاهت حاجتم را میرساند
زیارتنامه را با گریه خواندم
ضریحت را به آغوشم کشیدم
سحر بود و سرم بر شانه غم
شمیم سیب سرخت را شنیدم
چه رویای قشنگی بود با تو
حرم.. باران.. خیابانی بهشتی
یقین دارم به اذن مادر اینبار
برات کربلایم را نوشتی
✍️به قلم: سمیه زارع
حوزه علمیه شهر مرودشت
-----------------------------------------------------------------
" جانباز قطع نخاعی "
جانباز و سرافرازی تو محرم هر رازی
جانان به تو میبالند تو با شهدا سازی
الگویی تو شد عباس آن ماه بنیهاشم
چون ماه بنیهاشم در اوجی و پروازی
گشتی تو سکون اما طوفانی و احساسی
مشتاق رخت هستم تو طالب جانبازی
در واقع شهید هستی با دانش اشهادی
تو جسم و تن خود را پس در ره دین دادی
گفتی که منم راضی بر هر چه که پردازی
در زمره مشتاقان برمن نظر اندازی
✍️به قلم: مریم ایوزخانی
حوزه علمیه عالی کوثر _قزوین
-----------------------------------------------------------------
" راهرو و راهبر "
شهید ای خارج از حد مکان
رهرو یاران خود در هر زمان
تو برای لالهها پیغمبری
میکنی در باغ عشقت سروری
چون ملایک آیههایت خواندهاند
در مسیرت واله وجا ماندهاند
در جهان تاج سر هر همسری
افتخار و شوکت هرمادری
کشورت آباد و آزاد از تو شد
رهبرت دلشاد و دلشاد از تو شد
توجهان را شاه کلید هر دری
بوی عطرت مانده در هر محوری
پیکرت جا مانده در پیکار عشق
میروی ار کربلا تا به دمشق
لحظههایت ناب اسمت خواندنی
با تو بودن زنده و هست و ماندنی
لالهها با نام تو معنا شده
دشمنت از عزم تو رسوا شده.
مانده است دنیا ز آگاهی تو
جاهلان در ماندهاند از راه تو
✍️به قلم: مریم ایوزخانی
حوزه علمیه عالی کوثر _ قزوین