"شیداترین"
دلتنگترین دختر و ریحانه ترینی
ریحانهترین دختر شیدای زمینی
شیدای امام و پدر و سبط پیمبر
فرزند شهید ره ایمان و یقینی
دردانه و نیلوفر و زهرای زمانی
چون مادر مظلومهی خود یاور دینی
اشکت شده امدادگر واقعه سرخ
در دفتر تاریخ اسیران تو نگینی
با دست کبودت گره از کار گشایی
بر هر که پناهنده شود یارو معینی
ما را بطلب توشه بگیریم زدستت
ای آنکه زهر پادشهی صدر نشینی
✍️به قلم: زهرا عیوضی
حوزه علمیه جامعهالزهراء _ قم
--------------------------------------------------------------------------
بین صحرا شده آواره رباب
خیره شد باز به گهواره رباب
منتظر بود علی برگردد
لشکری گفت که بیچاره رباب
✍️به قلم: سمیه زارع
حوزه علمیه شهرستان مرودشت
--------------------------------------------------------------------------
" داغ جگر گوشه "
مادر شدی؟ تا قدر مادر را بدانی
در گریههای کودکت مادر بخوانی
در کودکت تیر گلویی در بدن نیست
پرپر شدن دست پدر را کی بدانی
✍️به قلم: مریم ایورخانی
حوزه علمیه عالی کوثر_ قزوین
--------------------------------------------------------------------------
" ماه در خرابه "
ماه من گر لب به شکوه وا کند
عاقبت بینی که او غوغا کند!
خواب را از چشم آن افعی صفت ( یزید ملعون)
گیرد و او را چه سان رسوا کند!
آسمان شام رنگش بیفروغ
در خرابه ماه، واویلا کند
این سه ساله درد و رنجش بیکران
قطرههای اشک را دریا کند!
روح پاکش از خرابه پر کشید
زود باشد عالمی شیدا کند!
صبر زینب را ببین بر داغ او
وه چه زیبا صبر را معنا کند!
قد زینب در غمش گشته کمان
یادها از غربت زهرا کند!
فاش گویم داغ این دردانه دخت
گر قیامت نیست او بر پا کند!
ماه من گر آه از دل بر کشد
عالمی از درد بی پروا کند
✍️به قلم: خدیجه درستی
حوزه علمیه
--------------------------------------------------------------------------
نبسته چشم ولی خوابِ آب میبیند
رباب هم شده هاجر ، سراب میبیند
مگر چقدر گُلِ شش ماهه آب میخواهد؟
که مثلِ فاطمه (س) آنقدر عذاب میبیند!
دوباره روضه ی لالا علی نمیخوابد
رباب و اشک و خدایا علی نمیخوابد
قسم به روز و به شب به کوهها ای ابر
ببار بغض گلو را ....علی نمیخوابد
✍️به قلم: زهرا علی آقایی
حوزه علمیه
--------------------------------------------------------------------------
" سجده آخر "
با نام سرخت عالمی شد مست و شیدا
در قلب هر شیدا غمی جانکاه پیدا
جنس غمت رنگ خدایی دارد ای نور
هر دل که دارد نور تو شد طور سینا
هستی صراط مستقیم ای موضع سِرّ
آغوش تو برعاشقانت گشته ماوا
با کربلایت آبرو دادی به عالم
خاک درت شد کیمیا بر اهل دنیا
ای ساکن کرب و بلا مظلوم تاریخ
با روضههایت گشته گریان رود و دریا
از روضه گفتم یادم آمد باز گودال
گودال هم بیتاب شد بر سوگ عظما
حک شد غمت بر صفحهی سرخ مقاتل
مانده ست جسمت در دل گودال تنها
پیچیده در گوش زمان تسبیح آخر
نزد شما راضی شدن هم هست زیبا
با سجده خونین ملائک غبطه خوردند
تسلیم و عشق و بندگی شد با تو معنا
✍️به قلم: زهرا عیوضی
حوزه علمیه جامعه الزهرا _ قم
--------------------------------------------------------------------------
" امان از شام "
چه شد گفتی امان از شام مولا!
روان شد اشکت از این نام مولا !
چه شد در شهر شوم تار ویران
تمام عمر گشتی زار و نالان
امان از کینهها و زخم چرکین
بر آن دروازه ساعات نفرین
شنیدم آتش افکندند از بام
امان از آن اهانتها و دشنام
به سر افتاد زان آتش گمانم
دو دستت بود بسته؟ گو بدانم
چه دیدی یابن مکه یابن طاها
در آن بزمی که خون شد قلب زهرا
مگر تشت و سر محبوب دیدی
مگر چوب و لب مضروب دیدی
درآن لحظه بگو از حال زینب
رسید از غصه جان عمه بر لب
چرا کنج خرابه طفل مظلوم
کفن شد با تن و پاهای مصدوم
مگر غیر از پدر حرف دگر داشت
چرا در کودکی داغ جگر داشت
فروش برده و غوغای بازار
دلت را یوسفا آزرده بسیار
نمی پرسم دگر سجاد عالم
شدم شرمنده از زهرا و خاتم
برآن ذبح عظیم روز قربان
شود تا روز محشر دیده گریان
✍️به قلم: زهرا عیوضی
حوزه علمیه جامعه الزهرا_ قم
--------------------------------------------------------------------------
" غربت و عزت زینبی "
من زینبم میخواهم از غربت بگوییم
از عزت و زیبایی و غیرت بگوییم
من عشق را در کربلا تفسیر کردم
خود را میان لالهها تصویر کردم
دیدم تمام لالهها در خون نشستند
آب بر امام مسلمین لب تشنه بستند
دست ابوالفضل رشید از تن جدا شد
اینجا علیاکبرم پرپر فدا شد
از قاسمم از اصغرم من از چه گویم
از نازنینهای دلم من از که گوییم
دست برادر زادهام سجاد و بستند
انگار زمین و آسمان از هم گسستند
دیدم زمین و آسمانها گریه کردند
چون کودکان و بانوان درمانده کردند
تنهاترین تنها شدم در خود شکستم
اما میان دشمنان دشمن شکستم
✍️به قلم: مریم ایوزخانی
حوزه علمیه عالی کوثر_ قزوین
--------------------------------------------------------------------------
" لعنِ آخر...! "
الهی تاکه میچرخانَد عبدُالبَطن! خنجر را
کسی باشد بگیرد لااقل دستانِ مادر را
جهان خاکِ کفِ پایِ یلِ امُ البنینی که
به قابیلها نشان داده ست معنای برادر را
ندارد ظلمِ مطلق جرأتِ پیکارِ رو در رو
حسین اول ذخیره کرد زینب، قلبِ لشکر را
تقاصِ سورهی کوثر تمنّای حسودان بود
همان هایی که زنده دفن میکردند دختر را
نه زندان، زهر و مِسمار و شکنجه، غصّه ی گودال
نه، تنها بُخلِ مردم کُشت فرزندانِ حیدر را
میانِ مُلکِ ری با مُلکِ جَنّت قصدِ ری کردن
پَرِ یک دانه گندم میفریبد سست باور را
همان مردم که گفتند اَشهَدُ اَنّ محمّد ها
به شوقِ سر، دریدند اکبر آن شبه پیمبر را
شکم را بر سَرِ هر سفره پُر کردن چه می سازد؟
قَسیُ القلب، او که میدَرَد حلقومِ اصغر را
سلیمان مُرد اما نامهها تَر مانده این یعنی
به جوش آورده هر بوجهلِ کوفه خونِ جوهر را
کماکان آب میبندند، افکارِ یزیدی هست
مگر از ریشه بندازد خدا نسلِ ستمگر را !
نجابت دُرّ انسان، لایقِ هر راست قامت نیست
ببین یک اسب دارد میبَرَد جسمِ مُطهّر را
گمان کردند انوارِ خدا بر نیزه فانی شد
ولی زنده ست او، تغییر داده جنسِ منبر را
گذشت از لعنِ اول قرن ها، تاریخ می چرخد
بیا مهدی، ندارد تن توانِ لعنِ آخر را !
✍️به قلم: زهرا علی آقایی
حوزه علمیه فاطمه المعصومه سلام الله علیها _مرکزی
--------------------------------------------------------------------------
شب جمعه شد و دل خواست که زائر باشد
زائر چهره چون ماه اباعبدالله
کاش امضا بشود اذن زیارت امشب
تا شوم زائر دلخواه اباعبدالله
چشم نالایق من میل به باران دارد
میشوم خیره به درگاه اباعبدالله
عطر سیب حرمش مست کند عالم را
پای شش گوشه به الله اباعبدالله
در حرم معتکف گوشه نگاهش هستم
که بهشت است قدمگاه اباعبدالله
دل من تنگ شده فاصلهها بسیار است
کی شوم زائر در راه اباعبدالله
با گناه آمدهام کاش پناهم باشد
من دخیلم به گذرگاه اباعبدالله
عادت گریه قشنگ است اگر که باشد
پا به پای غم جانکاه اباعبدالله
تا ابد گریه کنم باز بدهکارم من
کی شوم عاشق و همراه اباعبدالله
✍️به قلم: سمیهزارع
حوزه علمیه مرودشت
--------------------------------------------------------------------------
شد محرم همه مهمان اباعبدالله
من گدایی زگدایان اباعبدالله
تا شوم زائر آن صحن و سرای زیبا
میزنم دست به دامان اباعبدالله
اربعین منتظر برگ براتی هستم
خستهام خسته ز هجران اباعبدالله
گرچه من عبد گنهکار سرایش هستم
میشوم حر پشیمان اباعبدالله
غم دوری حرم میکُشد آخر من را
شده ام زار و پریشان اباعبدالله
بین روضه شده این ذکر لبم هرلحظه
آه از گریه طفلان اباعبدالله
یاد لبهای ترک خوردهام و میگویم
به فدای لب عطشان اباعبدالله
هر شب جـمعه من و حسرت دیدار حرم
قطره و سیل خروشان اباعبدالله
بارها حاجت خود را به حرم آوردم
دوختم چشم به احسان اباعبدالله
گوشه صحن و سرایش دل من جا مانده
بین زوار فراوان اباعبدالله
سفرهدار حرمش زینب کبری شده است
ریزه خوارم به سر خوان اباعبدالله
مادرم کام مرا تربت ارباب گذاشت
تا شوم مست دو چشمان اباعبدالله
تا دل آمد به در خانه ارباب کرم
شد نمک گیر نمکدان اباعبدالله
✍️به قلم: سمیه زارع
حوزه علمیه مرودشت
--------------------------------------------------------------------------
" پلکهای خواهش "
حالا که مرزهای دلم سمت کربلاست
آفاق اشکها همه سمت نگاه ماست
تعبیر سادهای است که مجنونِ او شدیم
این پلکهای خواهشمان، رازِ بر ملاست
هستی برای هر نفسی آه می کشد
وقتی که خاک عشق، جنونخیز و پر بلاست
آوردهام محک بزنی در عیار قلب
چندین تپش محبت محض است و بیریاست
آقا نظر به لطف شما کیمیای ماست
جان را اگر دهیم به عشق شما رواست
لبریز از کرشمهی حاجت شده دلم
آیا همین اشارتی از جانب شماست؟
من راهیام به سمت محبّت که قلب من
جز «یا حسین» از درتان حاجتی نخواست
پاسخ دهید حضرت دلدارِ مهربان
حالا که مرزهای دلم سمت کربلاست
✍️به قلم: فاطمه حسینی
حوزه علمیه الزهراء سلام الله علیها _ یزد
--------------------------------------------------------------------------
غزل بارید و دفتر جوهری شد
دل آیینهها خاکستری شد
به روی دست بابا غنچهای ناز
گلوی نازکش نیلوفری شد
✍️به قلم: سمیه زارع
حوزه علمیه مرودشت
--------------------------------------------------------------------------
ماه ! نشانی بده مرا !!.
نیستی اما همه شهر تویی
دلم بیقرار تو باشد دل آرامم
دلِ آرام بیتو به چه کار آید
اصل آن است که تو باشی و
دل آرام گیرد با حضورت
آشنای ذکر توام که دل شادم هنوز
بیتو درد دارد تمام حضور و ظهورم
بیتو جان به جانم میرسد
بیتو شب و روز را گم کردهایم.
بیتو مدام در پی نشانی از توأم .
✍️به قلم: دیلمی
حوزه علمیه زینب سلام الله علیها_ امیدیه
--------------------------------------------------------------------------
به روی دست من بیتاب گشته
دو چشم غنچهام بیخواب گشته
خودم دیدم لب خشکیده او
به تیر حرمله سیراب گشته
✍️به قلم: سمیه زارع
حوزه علمیه مرودشت
--------------------------------------------------------------------------
" اربعین "
اربعین كربُ و بلایم نبری میمیرم
نوکرت بَحــر زیارت نگران است حسین
نکند چشم بپوشی، از این نوکربی سرُ و پا
منمُ و شاهُ و گدابه تو از دور سلام
منمُ و بغضِ گلوبه تو از اشک سلام
من اگر باز کنم لب، سخنم میگرید
من اگر باز کنم دل همه اش مینالد
تو اگر پای گناهم بنویسی، حسیـن
اربعین حسرت یک ذره زیارت به دلم میماند
بخدا جز تو مرا راهیُ و درمانی نیست
نکندچشم به اعمال گناهم ببری
✍️به قلم: محدثه همتیان
حوزه علمیه الزهراء سلام الله علیها_ لردگان
--------------------------------------------------------------------------
اوج ادب
استاد سخن در همه فن حضرت عباس
در اوج هنر باب سکوت از چه ؟ گل یاس
یعنی که منم هیچ و همه هست حسینم
این اوج ادب مانده فلک حضرت عباس
✍️به قلم: مریم ایوزخانی
حوزه علمیه عالی کوثر _ قزوین
--------------------------------------------------------------------------
شهید زنده است
شهادت راهی از عرش و بهشت است
به هر که میرسد خوش سرنوشت است
شهیدان زنده و جاوید هستند
که در آیات قران هم نوشته است
✍️به قلم: مریم ایوزخانی
حوزه علمیه عالی کوثر_ قزوین
آیینهای برای تماشا نمانده است
رنگی به جز کبودی گلها نمانده است
بر گیسویی که سوخته در آتش خِیام
حتی برای یک گل سر جا نمانده است
اصغر به روی دست پدر بیقرار بود
یک جرعه آب در دل صحرا نمانده است
اکبر میان معرکه پا در رکاب شد
تابی به قلب حضرت لیلا نمانده است
اَهلا مِنَ العَسَل شده زیباترین جواب
دیگر مجال شاید و اما نمانده است
در علقمه که تیر به مشک عمو نشست
دستی برای یاری سقا نمانده است
حالا که بوی چادر مادر رسیده است
چشمی برای دیدن زهرا (س) نمانده است
دامن کشان رسید به گودالِ قتلگاه
طاقت برای ام ابیها نمانده است
زینب (س) تمام راه نگاهش به نیزههاست
چیزی به جز رَاَیتُ جَمیلا نمانده است
در ازدحام و هلهله در کوچه های شام
محرم برای زینب کبری (س) نمانده است
در مجلس شراب به بزم حرامیان
حرمت برای عترت طاها نمانده است
با گریه گفت دخترکی در خرابهها
جز پایِ پر ز آبله از ما نمانده است
✍️به قلم: سمیه زارع
حوزه علمیه شهر مرودشت
--------------------------------------------------------------------------
" یا رقیه "
با بوسه تو را بدرقه کردم بابا
رفتی و ندیدی رخ زردم بابا
هر چند کنار عمه زینب بودم
اما پر زخم و داغ و دردم بابا
✍️به قلم: سمیه زارع
حوزه علمیه شهر مرودشت